زیرپای خود
جدا کردم از این مردم همین دیروز راهم را
اگر چه خوب می دانم مسیر اشتباهم را
پدر، پیراهنم را هم من آتش می زنم امشب
دعا کن کاروان هم گم کند این بارچاهم را
ندارد هیچ فرقی روز و شب های زمستانم
که زیرپای خودله کرده ام خورشید وماهم را
به قدری بادلم هرچهارفصل شهربدکرده است
که روی هرچه خوبی بسته ام چشم سیاهم را
به یعقوب غزل هایم قسم ، من بر نمی گردم
جدا کردم از این مردم همین دیروز را هم را
زهراآرین نژاد
نظرات شما عزیزان: